خانه‌ی سفید

نوشته‌های شخصی مجید در مورد همه چیز

خانه‌ی سفید

نوشته‌های شخصی مجید در مورد همه چیز

لذت موسیقی کلاسیک

خیلی وقت‌ها با موزیک‌های شاد راک و این‌ها و ضرب‌آهنگ‌هایی که دارد به هیجان می‌آییم و به اصطلاح حال می‌کنیم!

ولی هیجانی که موسیقی کلاسیک به ادم می‌دهد غیر قابل وصف است! من قطعه‌ی The Barber of Seville از Rossini را می‌پرستم!

پ.ن. البته موسیقی کلاسیکی که هیجان‌انگیز نباشد زیاد حال نمی‌کنم! همین است که من از موتزارت بیشتر لذت می‌برم تا بتهوون، راستش را بخواهید اصلاً پایه‌ی بتهوون گوش کردن نیستم!

به چه کسی بخندیم

دیروز توی دانش‌گاه داشتیم با یکی از هم‌کلاسی‌ها صحبت می‌کردیم که دختری آمد سمت من و دو بطری نوشابه و آبمیوه آورد که می‌شود این‌ها را برای ما باز کنی! البته خوب واقعا سخت بود بازکردن‌شان و من یکی را باز کردم و آن یکی را این هم‌کلاسی‌م باز کرد. برای من که ماجرا خنده‌دار نبود ولی برای برخی گویا دیدن همچین چیزهایی خنده‌دار است، این که دخترها از پس باز کردن خیلی چیزها برنمی‌آیند.


این وسط باید به چه کسی خندید؟ به دختری که توانایی جسمی‌اش کمتر از توی پسر هست؟ اصلاً چه کسی گفته معیار قدرت تو هستی؟ اگر دخترها سخت‌شان است بالای 10 کیلو بردارند تو مطمئنا 100 کیلو زیادی‌ات است. این وسط چه کسی تعیین می‌کند نتوانستن برای 10 کیلو خنده‌دار است و برای 100 کیلو نه!


این وسط فقط باید به آن مهندس در پیتی خندید که موقع طراحی، زور خودش را در نظر گرفته نه زور بقیه را.


کار خودروسازی خنده‌دار است که چرخ‌هایش را نمی‌توان با قدرت متوسط زنانه باز کرد و بست. این‌جای موضوع خنده‌دار است که مهندسان فکر می‌کرده‌اند تمام رانندگان خودرو‌ مرد خواهند بود.



پ.ن.
میثم در قسمت نظرها نوشته:
این پستت به نظر من یکی که علیرغم داشتن برچسب غیراقتصادی یه پست کاملا اقتصادی! بود و اشاره به اقتصاد شدیدا غیررقابتی ایران داشت. در واقع فقط در یک اقتصاد دارای رقابت پایینه که چنین تولیدکننده های درپیتی! میتونن در بلند مدت دوام بیارن.

من هم برچسب پست را عوض کردم!

راستی میثم یه پست مفصلی در مورد طرح تحول اقتصادی نوشته که ببینینش خوب است! حتماً ادامه مطلب‌ش را هم بخوانید.

پ.ن. 2
راستش اصل ایده‌ی این پست مربوط به اون دوستی بود که باهاش بودم. گفتم بعدا نگید کپی‌رایت و اینا!

همه‌ی ما دزدیم ۲

یک بنده خدایی برای پست همه‌ی ما دزدیم یک کامنتی گذاشته بود به متن زیر که من اشتباهی موقع پاک کردن تبلیغاتی که همان‌جا گذاشته بودنند پاک‌ش کردم.

سلام
1- این دزدی نیست بلکه مالخری از قفل شکنهای چینی و ... است!
2- فکر می کنم عکس این حالت هم صحیح است و به گونه مشابهی محصولات طبیعی این مملکت را به گونه ای ارزان می خرند و می برند.

جواب من:

۱. فکر نمی‌کنم مال‌خرها آدم‌های شریفی باشند!
۲. محصولات طبیعی این مملکت قیمت‌ش در یک بازار اتفاقا نارقابتی  (اوپک که معرف حضور هست) و به نفع فروشنده‌هایش تعیین می‌شود. اگر نمی‌خواهیم می‌توانیم نفروشیم! فروش نفت و دیگر محصولات کشور ما به رضایت ما فروخته می‌شود و هیچ وقت از ما نیامده‌اند بدزدنشان!

 

این مفاهیم هنوز توی ذهن ما جا نیافتاده که فرق دزدی با غیر دزدی چیست؟؟؟

 

پ.ن: فکر می‌کنم بهانه‌ی مال‌خری تقریبا معادل همان چیزی است که من راجع به سنتوری گفته بودم! خوب اعتراف می‌کنم من سنتوری را از سازنده‌اش با همکاری کسی که فیلم را درآورده و کسی که کپی‌اش کرده و کسی که سرچهارراه به من فروخته دزدیده‌ایم، یا آن‌ها دزدیده‌اند و من مال‌خری کرده‌ام

من موبایل و دیگر هیچ!

این روزها تنها هستم! بعضی موقع‌ها می‌شود موبایل‌م توی اتاق است و من یک روز کامل نرفته‌ام این اتاق. بعد که می‌روم برش می‌دارم می‌بینم دریغ از حتی یک پیامکی! اونجاست که به خودم می‌گم: «هیش‌کی منو دوس نداره!»

این را داشته باشید!

 فکر کن یک روز می‌روم دانش‌گاه، عجله‌ای که از خانه می‌آیم بیرون، موبایل‌م را یادم می‌رود بر دارم! ظهر که برمی‌گردم 600 تا میسدکال و مسیج و غیره دارم (حالا این غیره‌اش چیه خودم هم نمی‌دانم!)

 

اعترافات

بعضی وقت‌ها می‌خواهم بعضی چیزها را که اینجا می‌نویسم یک مقداری سانسورش کنم! نه اینکه همکلاسی‌ها هم آدرس‌ش را می‌دانند!

ولی نگاه که می‌کنم درست است شاید بعضی وقت‌ها خیلی به سبک صدا و سیما حرف نزده‌ام ولی خوب چیز بدی هم نگفته‌ام!

وقتی این وب‌گذر را می‌بینم خیالم راحت می‌شود! کسی اینجا را نمی‌خواند (درست! شما می‌خوانید!!) که نگران باشم!

 

و اما چند چیز در مورد وبلاگ:

  1. من در این وبلاگ اگر غیراقتصادی بنویسم که رویه‌ی خاصی ندارند و فقط شاید کمی تابوهای خیلی ضایع را مقداری بشکنند! (شکستن که نه شاید کمی خط خطی کنند!)
  2. من اگر اقتصادی بنویسم خوب محدود است به علم‌م و از آن‌جایی که علم‌م آن‌چنان هم زیاد نیست پس ممنون می‌شوم اگر ایرادات را حتما متذکر شوید!
  3. من در این وبلاگ کاری به سیاست ندارم. به چند دلیل! یک این که کلا سیاست برایم جذاب نیست! دوم این که دنبال دردسر نمی‌گردم.
  4. با توجه به اشتباهات مکرری که در حیطه‌ی اقتصاد کشور دیده می‌شود، شاید برخی نوشته‌هایم حساسیت‌برانگیز باشند، مطمئنا هدف من براندازی و غیره نیست! من با تمام انتقاداتی که به نظام فعلی ایران وارد از آن حمایت می‌کنم! اگر هم دخالتی در قضیه بکنم بیشتر در راستای این است که بهتر و پایدارتر شود! البته حکومت جمهوری اسلامی ایران به شدت با ایده‌آل‌های ذهنی من ناهمگون است ولی دلیل‌ش به جمهوری اسلامی برنمی‌گردد به ملت ایران برمی‌گردد.

 

صیغه!

تلفن را برمی‌دارم، می‌گوید مجید می‌شود دختر باکره‌ای را با رضایت پدرش صیغه (عقد موقت) کرد؟

من از کی ملا بودم خبر نداشتم؟

پ.ن: آره خوب می‌شود! چرا نشود؟

من در جمع زنانه

فکر کنید توی یک جمعی گیر افتاده‌ام که همه‌شان زن هستند و شاید یک یا دو دختر! اجباری است و راه فراری هم ندارم!

فکر کنید یکی از زنان این جمع پریودش عقب افتاده و شک به حاملگی دارد.

فکر کنید این حرف را خیلی تابلو جلوی من نمی‌زنند.

فکر کنید هی صحبت این است که چند مدت ازش (از چی؟) گذشته و این که این خانم همین نیم ساعت پیش دل‌ش نمی‌دانم فلان میوه می‌خواست!

فکر کنید قرار نیست من از این صحبت‌ها چیزی سر در بیاورم.

فکر کنید بحث این می‌شود که به قول کتاب علوم دبستان چرا آزمایش نمی‌کنید.

فکر کنید این‌ها تصمیم می‌گیرند من یا یکی از دخترها یا من و او با هم برویم از داروخانه بی‌بی‌چک بخریم.

فکر کنید زن‌ها دو دسته شده‌اند و یک دسته‌شان هی ان‌شالا ماشالا می‌کنند و گروهی دیگر به رهبری پیرترین زن جمع می‌گوید بچه می‌خواهی چه کار!

فکر کنید چه جوری می‌شود که صحبت این می‌شود که جلوی این پسر این صحبت‌ها را نکنیم رویش باز می‌شود!

فکر کنید پیرترین زن جمع می‌گوید بی‌خیال! جوان‌ها الان همه‌چیز را می‌دانند.

فکر کنید همین زنی که شک به حاملگی‌اش هست می‌گوید پس چرا شوهر من تازه که ازدواج کردیم آمده بود به من گیر می‌داد که چرا امروز نماز نخواندی؟!

فکر کنید بعضی‌ها همچنان فکر می‌کنند من نمی‌دانم ماجرا چیست!

دیگر فکر نکنید بس است!!!!

 

همه‌‌ی ما دزدیم!

سال پیش لپ‌تاپ یکی از دوستان را داخل دانش‌گاه دزدیدند. چند وقت پیش دزدی را گرفته‌اند که احتمالا لپ‌تاپ این دوستمان هم از کارهای او بوده. این شخص توی دانش‌گاه‌ها گوشی موبایل و لپ‌تاپ و دوربین (از دانش‌جوهای هنر) می‌دزدیده و تخصص اصلی‌اش هم دانش‌گاه تهران بوده.


مقدمه را گفتم که وارد اصل بحث شوم.


۱. آدم‌ها از روی نیاز دزدی می‌کنند. نیاز را می‌توان از نیاز به زنده ماندن تا نیاز به گذراندن تعطیلات در هاوایی تعریف کرد!


۲. از نظر خیلی از ماها نیاز دزدی را توجیه نمی‌کند. یعنی در هر صورت دزدی کاری است غیراخلاقی و نادرست.


۳. خیلی که وضعیت دزد را برایمان بد توصیف کنند آخرش راضی می‌شویم تخفیفی بدهیم و دزدی را در صورتی که قضیه‌ی مرگ و زندگی باشد مجاز بدانیم.


۴. خطرات احتمالی پیش‌روی دزد خیلی در مورد اخلاقی بودن یا نبودن عمل‌ش تاثیری ندارد. مگر اینکه شجاعت دزد را برای دزدی‌های سنگین تحسین کنیم!


۵. همه‌‌‌ی ما دزدیم! هر روز از نرم‌افزارهای دزدی استفاده می‌کنیم. نیاز به‌شان داریم ولی نیازمان به هیچ وجه در حد مرگ و زندگی نیست. راست‌ش را بخواهید چون این دزدی ما خطرات احتمالی تقریبا برابر صفر هم دارد، ما ترسوترین و پست‌ترین دزدهای دنیا هستیم.


لطفاْ این توجیه مسخره را به کار نبرید که چون ما را تحریم کرده‌اند مجبوریم دزدی نرم‌افزار کنیم وگرنه اگر مایکروسافت حاضر به فروش نرم‌افزارهایش در کشور ما بود که ما می‌خریدم. این توجیه همان‌قدر مسخره است که پیشنهاد خرید ماشین همسایه‌تان را به او بدهید و چون او قبول نکرده (به هر دلیلی مثلا اینکه کلا با شما حال نمی‌کند!) ماشین‌ش را بدزدید!


پ.ن.


می‌خواهم سیستم‌م را از نرم‌افزارهای دزدی خالی کنم. چه نظر و ایده‌ای دارید؟ چون ویندوز قانونی دارم و از لینوکس هم بدم نمی‌آید، هر یک از این دو پلتفرم می‌تواند گزینه‌ای باشد.


پ.ن.2


منظور از همه‌ی ما، همه‌ی ما کسانی که از نرم‌افزارهای دزدی استفاده می‌کنیم. این را به خاطر تذکر دوستی اضافه کردم که البته خودشان می‌دانند هیچ‌گاه جسارت دزد خطاب کردنشان را ندارم.


من و آفرینش انسان

 
من آفرینش بشر را یک جور دیگری می‌بینم! فکر نمی‌کنم اینکه خدا بیاید آدم و حوا را به عنوان دو تا انسان از خاک بسازد، خیلی جالب باشد، مخصوصا که با شواهد علمی هم جور نیست! من ترجیح می‌دهم آفرینش انسان را نه در آفریدن دو نمونه (instance) از انسان بل که در آفریدن تعریف مفهوم انسان ببینم. بگذارید به زبان شی‌گرا توضیح بدهم. من و شما و آدم و حوا اشیایی (Object) از کلاس انسان هستیم، ساختن شی از کلاس کار شاقی نیست، همین الان‌ش هر جفت آدم مذکر و مونثی کمی بی‌احتیاطی کنند یک شی دیگر از کلاس انسان ایجاد کرده‌اند. آنچه مهم است تعریف کلاس انسان است! یا اصلا تعریف کلاس موجود زنده، جوری که خودش موقع اجرا تمام ماجرای تکامل را بتواند طی کند.

من خدا را کسی نمی‌بینم که با گل آدم و حوا را ساخت بعد پرتشان کرد وسط بهشت! من خدا را کسی می‌بینم که آفرینش‌اش همان نوشتن برنامه‌ی دنیا بوده، الان هم ما اجرا (Run) شده‌ی دنیا را می‌بینیم. من و شما هم آبجکت‌هایی هستیم که این وسط هی ایجاد می‌شوند و هی ریسایکل می‌شوند.


همین!

...

می‌گوید دوستم 3 سال است که ازدواج کرده ولی هنوز دختر است...

هنگ می‌کنم! خیلی ساده!

صراف

فیلم مصاحبه با صراف نماینده‌ی سابق مجلس را دیده‌اید؟ از دست ندهید و ببینید چه کسانی در این مملکت برای من و شما تصمیم گرفته‌اند.

فرار مرغی صهیونیستی

شبکه‌ی خبر تلویزیون یک برنامه‌ای پخش می‌کند که اسم‌ش را ندیدم ولی کل موضوع‌ش این است که فیلم‌های هالیوودی را با این دیدگاه بررسی می‌کند که برای منافع صهیونیسم ساخته شده‌اند. واقعیت‌ش همه‌مان می‌دانیم که این یهودی‌های امریکا از این کارها می‌کنند، بعضی فیلم‌ها را حمایت می‌کنند و بعضی‌هایشان را که به مذاق‌شان خوش نمی‌آید را هر جوری بتوانند چوب لای چرخ‌ش می‌گذارند. این که صدا و سیمای مملک ما هم یک چنین فیلم‌هایی را نقد کند اصلاً چیز تازه‌ای نیست.

پس چرا من این پست را می‌نویسم؟ راست‌ش را بخواهید دو قسمت این برنامه را از نصفه دیده‌ام. فکر می‌کنید فیلم‌هایی که بررسی کرده‌اند چه‌ها بوده‌اند؟

  • ملاقات والدین یا همان Meet the Parents
     
  • انیمیشن فرار مرغی یا همان Chicken Run

تعجب کردید؟ به قول مهرداد این‌ها توهم‌شان شده مثل روزهای آخر دایی‌جان ناپلئون!

نقد اقتصادی دولت چرا؟

در پاسخ به حامد قدوسی

CC: تمام وبلاگ‌نویس‌های اقتصادی

این که احمدی‌نژاد این حرف‌ها را از روی سادگی نمی‌زند و برنامه دارد را من و شما می‌دانیم، تمامی وبلاگ‌نویسان اقتصادی‌مان هم می‌دانند، (انتظار این است که بدانند!) ولی همه که نمی‌دانند. (منظورم از همه یعنی همه!) همه که نمی‌دانند برداشت از حساب ذخیره‌ی ارزی چه تبعاتی پشت سرش دارد، همه که نمی‌دانند این اهدافی که جناب رئیس جمهور دم از آن‌ها می‌زند از چه روش‌هایی به دست می‌آیند و از چه روش‌هایی به دست نمی‌آیند.

سادگی است اگر فکر کنیم نوشته‌های وبلاگی را تصمیم‌گیران مملکتی قرار است بخوانند و تغییر رویه دهند، حتی اگر بخوانند بدیهی است تغییری در روش‌شان نخواهند داشت، چه بسا این حرف‌ها را خیلی بهتر از خود ما بلدند.

آقای حامد خان، چای داغ و دیگر وبلاگ‌های اقتصادی باید(۱) هدف‌شان این باشد که افرادی که اقتصاد نمی‌دانند، اقتصاد نمی‌خوانند، نخوانده‌اند و نخواهند خواند بدانند چرا احمدی‌نژاد ها موفق‌اند. یک نگاهی به وبلاگ‌های معروف بیاندازید، هر سه-چهار پست یکی تقاضای دخالت بیشتر دولت را دارند در امری. هدف چای داغ باید این باشد که دیدگاه‌ها را عوض کند. (۲)

آقای قدوسی، الان از راننده‌ی تاکسی گرفته تا فلان آدم سیاسی می‌دانند سیاست‌های اقتصادی احمدی‌نژاد اشتباه است (نسبت به هدفی که هر کدام از این‌ها دارند) ولی نمی‌دانند چرا.

احمدی‌نژاد را ول کنید، دیدگاه‌ها را بچسبید، احمدی‌نژاد متعلق به تفکری است که به هیچ وجه از بین نرفته، تفکری که با این که از احمدی‌نژاد خسته است ولی دنبال یک احمدی‌نژاد دیگر می‌گردد که به او رای دهد.

امیدوارم با توجه به این که روان‌ترین و شاید پربیننده‌ترین وبلاگ اقتصادی را دارید، سعی در آگاهی دادن بیشتر نمایید. همه‌ی وبلاگ‌نویسان اقتصادی سعی‌مان (۳)  این باشد که خواننده‌هایمان خارج از حلقه‌ی محدود اقتصادیون باشد.

در هر صورت موفق باشی و به امید دیدار به همین زودی‌ها!

1.        البته می‌دانم که چای داغ متعلق است به حامد و هر چه دلش خواست آزاد است که بنویسد، این باید از آن‌هایی نیست که اجبار کند، از آن‌هایی است که تشویق کند!

2.        شرمنده لحن جمله عین اوامر حکومتی شد!

3.        این که خودم را قاطی وبلاگ‌نویسان اقتصادی کرده‌ام بیشتر تعارف است و این که جمله امری نباشد!!