خانه‌ی سفید

نوشته‌های شخصی مجید در مورد همه چیز

خانه‌ی سفید

نوشته‌های شخصی مجید در مورد همه چیز

عدالت!

من پیشنهاد می‌کنم برای اینکه عدالت رعایت بشه هزینه‌ی اتوبوس برحسب مسیر باشه. چه طوری؟ خوب بعد از هر ایستگاه که راننده درهارو بست پا شه و یک دور از همه بلیط جمع کنه. بلیط هم دونه‌ای ۳ تومن باشه. چه طوره؟ پیشنهاد عادلانه‌ای هست؟ اونی که یه مسیر طولانی داره بیشتر پول میده تا اونی که مسیرش کوتاه‌تره.


البته خب مثلا اگر بخواهی از ونک تا توپخانه بروی باید ۵۰۰-۶۰۰ تا بلیط بخری هر ایستگاه یکیش رو پاره کنی بدی دست راننده!


راننده هم باید ۵دقیقه یک بار یک توقف چند دقیقه‌ای داشته باشه تا بلیط‌های ملت رو جمع کنه!


ملتی هم که با اتوبوس قرار بود مسیر ۲ ایستگاه را با ۶ تومان هزینه طی کنند (به جای ۲۰ تومان) و عدالت برقرار شه می‌بینن مسیر ۲ ایستگاهه نیم ساعت طول می‌کشد و ترجیح می‌دهند ۱۵۰ تومان پول تاکسی بدهند تا لااقل به مقصد برسند!!!






من نمی دانم این آدم‌هایی که در شورای شهر تهران نشسته و تصویب کرده‌اند که هزینه‌ی قطار شهری تهران (مترو) مسافتی باشد قبل تصویب روی این طرح کار کارشناسی کرده‌اند یا نه! منظورم از کار کارشناسی بررسی و مدل‌سازی خفن هم نیست. کافی بود یک بار تشریف می‌بردند ایستگاه میرداماد (یا هر ایستگاه اصلی دیگری) تا مشاهده کنند ملتی که از ایستگاه می‌خواهند بیرون بیایند به قدری زیاد هستند که حتی قبل از اینکه گیت خروجی برایشان گذاشته شود ترافیک بالایی وجود دارد. من که فکر نمی‌کنم بین ارائه تا تصویب طرح فاصله‌ای بوده. امیدوارم من اشتباه کرده باشم.

قلمدان

http://www.galamadan.blogspot.com


قلمدان


(مهدی توش می‌‌نویسه)

دوراهی

سر بزرگترین دو راهی (یا سه راهی) زندگیم گیر کرده ام نمی دونم باید چی کار کنم! بعضی وقتها به سرم می زند برم اقتصاد بخوانم. اما مشکلم این است که هنوز دید کاملی نسبت به اقتصاد ندارم. راستش را بخواهید اصلاً نمی دانم اقتصاد را با کدام ق می نویسند!! مشکل بزرگتر این است که اگر بخواهم این کار را بکنم یعنی اقتصاد بخوانم باید الان تصمیمش را بگیرم می ترسم بعداً ببینم هیچ علاقه ای به اقتصاد ندارم. نمی دانم. واقعا نمی دانم. راحتترین کار هم این است که اصلا تصمیم گرفتن را به تعویق بیاندازم که می شود پاک کردن صورت مساله!!!!
(برای کسانی که نمی دانند من کی ام : دانشجوی سال 3 صنایع)

چنان پیچیده بوی پاچه خواری - تو گویی هیئت دولت ویومد

سلام.
چقدر زیبا به تصویر کشیدی. باورت میشه مو به تنم سیخ شد. منو یاد خواب خودم انداختی که ......
رنگ این دست نوشتت خیلی عجیبه. میدونی بدون اغراق بهت بگم با تمام وجودم لمسش کردم.نذر کردم که همیشه ..... ولی مدتی هست که اون نذر رو فراموش کردم !!!! (ای داد)
بعد از مدتها تکانم دادی.
و انا عبدک الضعیف.......
خوشحال میشم بیشتر با هم آشنا بشیم. راستی من شما رو لینک دادم...
اگه آپدیت کردی خبرم کن... خوشحال میشوم.
یا حق...
موفق و پایدار باشی .....
::..:: خیلی التماس دعا ::..::


این پیغامی است که برای یادداشت قبلی ام گذاشته اند! من راستش هر چه قدر فکر کردم چه چیزی را انقدر زیبا به تصویر کشیدم که چی و چی و چی به جایی نمیرسم!

من هنوز سکته نکرده‌ام!

اگه من سکته کردم مردم یا دیوانه شدم نگران نباشید! تقصیر این شرکت ارتباطات سیار و دیگر ادارات خواهد بود! بعضی وقتها فکر می‌کنم ملت ایران صبر ایوب دارند که می‌توانند کارهایشان را در ادارجات به آخر برسانند! سر انتقال مالکیت پراید پدرم دراومد!

فیلتر

رفیقم یه کارت اینترنت خریده کل بلاگ اسکای رو فیلتر کرده! وبلاگ ما هم همچنین!!!!!!!!!!!!! من هم مجبور شدم برنامه‌ی پروکسی دور زدن نصب کردم!  البته اینو الان دارم از دانشگاه آپدیت می کنم!

پیغامی که حذف کردم

مطلب قبلی‌ای که من نوشته بودم بیشتر یادآوری خاطرات بود تا حرف جدی با این حال یکی از بازدیدکنندگان وبلاگ پیغامی به این صورت گذاشته بود که به همین خاطر است که جمهوری اسلامی ملت را گرسنه نگه می‌دارد. این پیغام را حذف کردم چون:

  • من به شخصه اعتقاد ندارم که کسانی که در این مملکت حکومت می‌کنند به قصد می‌خواهند ملت گرسنه بمانند و یا هر ناکارایی‌ای که در ایران وجود دارد به عمد و قصد ایجاد شده. حتی رئیس جمهوری که این همه انتقاد ازش می‌کنند و من هم مخالف ریاست جمهوریش بودم از ته قلب می‌خواهد به ایران و ایرانی خدمت کند حال اگر روشش نادرست است یا نه بحث دیگری است.
  • ما قرار نیست توی این وبلاگ برای خودمان دردسر درست کنیم!
  • من اعتقاد دارم (این لزوماْ اعتقاد همه‌ی اصحاب این وبلاگ نیست) اگر هم حکومت در ایران عوض هیچ چیزی درست نمی‌شود چون این ایرادهایی که ما توی کشورمان هست لزوماْ حاصل کار مستقیم حکومت نیست بلکه فرهنگ ایرانی اینجوریه! آقا ادارات و شرکت‌های خصوصی هم عین شرکت‌ها و ادارات دولتی هستند و آدمو می‌پیچونند!

اصلاْ دوست ندارم کار یک سانسورچی را انجام بدهم ولی خوب! خودمو بیشتر دوست دارم!