الف. شنیدم که میگویند آدم حرف دلش را توی وبلاگش مینویسد. من حرف دلم را توی وبلاگم نمینویسم. چون دوست ندارم هر دانشآموز پیشدانشگاهی مدرسهی شهیدمدنی که دوست دارد اقتصاد بخواند از حرف دل من خبر داشته باشد.
ب.
۱. کاملا بدیهی است که زندگی زندگی است و ازدواج ازدواج! اگر در پست پایین خواستهام فرایند آشنایی و انتخاب همسر را با بهینهسازی مقایسه کنم فقط مدلسازی بوده و بس.
این انتقاد همیشه بر علم اقتصاد هم وارد است که هیچ کس هنگام انجام کاری نمیآید منحنی مطلوبیت نهایی برای خودش رسم کند و ...
همانطوری که هیچ قطعه سنگی هنگام سقوط خبر از روابط شتاب ندارد و هیچ قورباغهای برای شکار پشهی در حال پرواز معادلات دیفرانسیل حل نمیکند هیچ آدمی هم موقع انتخاب همسر تابع هدف برنمیگزیند و حساب و کتاب نمیکند.
۲. یک دانشمند (یعنی کسی که با دانش سر و کار دارد، لزوما صفت خوبی نیست!) سعی در توضیح فرایندهایی است که در جهان دارد اتفاق میافتد. این توضیح دادن یعنی همان مدل کردن و رساترین زبان برای مدلسازی زبان ریاضی است. دانشمند فیزیک افتادن یک سیب را با معادلات ریاضی مدل میکند و دانشمند اقتصاد انتخاب مصرفکننده را و گاهی هم چیزهای دیگری مثل ازدواج را.
۳. همانطوری که دانشمند فیزیک موقع راه رفتن توجهی به قوانین فیزیک ندارد و عین بقیهی آدمها راه میرود و دانشمند اقتصاد هم موقع خرید چیزی منحنی مطلوبیت رسم نمیکند و مثل بقیهی آدمها خرید میکند، من هم موقع ازدواج معادله ریاضی حل نمیکنم.
۴. توی کامنتیها فقط فاطمه برهانی است که دقیقا منظور مرا از پست قبلی متوجه شده و کامنت خیلی خوبی هم گذاشته. البته خوب دلیل دارد و دلیلش هم این است که خود فاطمه اقتصاد خوانده!
ج. قابل توجه همگی فامیل، دوستان و آشنایان! من انشاا.. به زودی متاهل خواهم شد. بدون رودربایستی هم بگویم که من برای یافتن همسرم مسالهی بهینهسازی حل نکردم، بلکه عاشق ایشان شدم. همین و بس.