سربازیاش را رفته. درس میخواند و رشتهآش هم خوب است از این جهت که میتواند خوب کار پیدا کند. کار بکند پدر و مادرش آستینها را احتمالاً بالا میزنند.
میگوید آدمی را میشناسد که هفتهای یک بار میزی از رستوران را با میزهای اطراف رزرو میکند تا زنش را بیاورد برای شام بیرون!
میگوید خیلی دیده افرادی را که میگویند «آرواد ساخلاماق = زنداری» را باید از من یاد بگیری!
میگوید من نمیخواهم زن نگه دارم، چرا باید زندگیات جوری باشد که زنت را مجبور باشی نگه داری (ساخلیهسن). مگر زنت قرار است فرار کند که میخواهی نگهش داری؟
میگوید من ترجیح میدهم تنها باشم به اینکه زنم را موقع رستوران رفتن بدهم میزهای کناری را خالی نگه دارند.
میگوید من نمیخواهم زن بگیرم (آرواد آلام). مگر اتومبیل است که بخواهی بگیری=بخری (آلاسان)؟ میگویم نمیخواهی ازدواج کنی؟ میگوید میخواهم ازدواج کنم ولی نمیخواهم زن بگیرم.
روایت است که: «...دختره یک خواستگاری داشته، تا حد عقدکنان پیش رفتهاند ولی سر خرید به توافق نرسیدهاند و به هم خورد».
یادم میافتد پارسال میخواستم یک گوشی جدید سونیاریکسون بخرم، قیمتها را که چک کردم دیدم با اینکه به بودجهام میخورد ولی نمیصرفد، یک جورهایی من و سونیاریکسون سر قیمت به توافق نرسیدیم و به هم خورد
سلام دوست عزیز وبلاگ جالبی داری امیدوارم موفق بشی.
اگر مایلی تبادل لینک کنیم؟