پست کارگاه پیش از ازدواج که یادتان هست (اگر نیست یک سری این پایین بزنید!) یکی از کتابهایی که قولاش را داده بودم کتابی است به اسم «چرا زنان گریه میکنند و چرا مردان دروغ میگویند» اثر باربارا و آلن پیز.
به نظر، این هم جز کتابهایی است که در وصفشان میگویند: «به تیراژ بالایش نگاه نکن، کتاب خوبی است!!». در ضمن برخلاف عنوان کتاب، داخل کتاب نوشته است که زنان بیشتر از مردان دروغ میگویند!
نویسندگان این کتاب آمدهاند تفاوتها زنان و مردان را مطرح کردهاند و برایشان هم دلایل تکامل زیستشناختی ارائه کردهاند، مثلاً اینکه علت اینکه مردها دوست دارند فوتبال ببیند به خاطر شکارچی بودن مرد اولیه بوده که هی باید دنبال شکار میدویده ولی الان که نمیدود مینشیند از دویدن یک عده آدم دنبال توپ لذت میبرد، یا اینکه زنان چون وظیفه جمع کردن میوهها و دانهها را داشتهاند، به شدت از خرید و «این مغازه-آن مغازه» کردن لذت میبرند. بیشتر چیزهایی که کتاب نوشته عادی و شاید بدیهی است! ولی نکتهی خیلی مهمی در این کتاب مطرح شده که خودم برایتان توضیح میدهم. البته این نکته به درد خانمها نمیخورد ولی خیلی به درد آقایان میخورد. آن هم اینکه وقتی دوستدختر/نامزد/همسرتان از مشکلات روزانهاش برای شما حرف میزند شما نباید به هیچ وجه دنبال ارائهی راهحل باشید، با یک مثال متوجه ماجرا میشوید!! (مثال از کتاب نیست).
مثال
خانم: وای! کم مانده گریهام بگیرد، کلی کار ریخته سرم تازه تا شنبه هم باید پروژهی درس فلان را بدهم استادش گیر داده که باید چهار تا مقاله ژورنال برایش بخوانید و ... نمیدانم چه کنم، این استاد لعنتی هم اصلاً ملاحظهی ما را نمیکند ... (نمیتوانم همهی شکایت را بنویسم، فکر کنم بلاگاسکای هنگ کند!!)
روش اشتباه
آقا: عیب نداره عزیزم، خودتو اذیت نکن، استاد فلانی را من میشناسم، وقتی میگوید چهار تا مقاله، کافی است اسم دو تا مقاله را ته گزارشات بزنی گیر نمیدهد، من دو ترم پیش این درس را پاس کردم، پروژهاش کار زیادی نمیبرد، برنامهی فلان را از بچههایتان بگیر، مدل را هم از پروژهی ترم پیشیها بردار، دو روزه پروژه را میتوانی سروتهاش را هم آوری... (نصف جملات امری است!!)
خانم: (گریه کنان): اَه! تو اصلاً نمیفهمی من چه میگویم!
آقا: (تعجب!)
روش درست
آقا: وای گلم، گریه نکن! من طاقت گریهی تو را ندارم!! آره راست میگی استاد فلانی را میشناسم خیلی استاد مزخرفی است، اصلاً نمیفهمد که شبانهروز 24 است، فکر میکند دانشجو فقط همین درس را دارد، خیلی هم بداخلاق است، یکبار من رفته بودم پیشش، ... (یک داستانی شروع میشود که هیچ راه حل و پیشنهادی هم تویش نیست!!)
خانم راضی و سبکتر شده است و احتمالاً پروژهاش را جمع و جور کرده و حتی برای بیرون رفتن آخر هفته هم وقت داشته باشد!!
من به هر کدام از دوستانم که این را گفتهام به شدت مخالفت کردهاند که آدم وقتی میتواند کمکی بکند، وقتی راهحلی به ذهنش میرسد نامردی است که نگوید! ولی برادران چه میشود کرد! فقط نیت نیست که مهم است، روش هم خیلی مهم است!!
خلاصه این که پیشنهاد ندهید!!!
غیر از این چیز مهمی از کتاب یادم نمیآید، البته متن کتاب پر از طنز و کنایه هست به هر دو جنس، برای همین از خواندنش زیاد هم ضرر نمیکنید، (کلی میخندید خوب!!) دو روزه هم راحت تمام میشود!!